شعرکلاغ
شعرکلاغ
رفتم به باغي،
شديدم كلاغي،
كلاغ زاغي،
سنگ رو برداشتم
، زدم به كلّه اش،
كلّه اش خون اومد،
بردمش دكتر،
دكتر دوا داد،
آب انار داد،
امروز دادم خورد،
فردا ش ديدم مرد،
آشغالي اومد برد...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی